معنی جلوگیری کردن، پیش گیری کردن، بازداشتن، مانع شدن ممانعت کردن, معنی جلوگیری کردن، پیش گیری کردن، بازداشتن، مانع شدن ممانعت کردن, معنی [gm;dcd lcbj، /da ;dcd lcbj، fاxbاaتj، kاju abj kkاjuت lcbj, معنی اصطلاح جلوگیری کردن، پیش گیری کردن، بازداشتن، مانع شدن ممانعت کردن, معادل جلوگیری کردن، پیش گیری کردن، بازداشتن، مانع شدن ممانعت کردن, جلوگیری کردن، پیش گیری کردن، بازداشتن، مانع شدن ممانعت کردن چی میشه؟, جلوگیری کردن، پیش گیری کردن، بازداشتن، مانع شدن ممانعت کردن یعنی چی؟, جلوگیری کردن، پیش گیری کردن، بازداشتن، مانع شدن ممانعت کردن synonym, جلوگیری کردن، پیش گیری کردن، بازداشتن، مانع شدن ممانعت کردن definition,